Monday, April 5, 2010

اولين حس

تهران بعد از نزديک به يکسال.
 اينبار با نيت برگشتن و ماندن.
 از سفر مهاجرت.
 مسير فرودگاه امام تا منزل پدر در ترافِيک.
 حسم به تهران مانند حسم به منزل مادربزرگ است. خانه‌اي خسته و خاک گرفته، با اثاثيه‌اي شکسته و بست خورده، فضا غرق در بوي کهنگي، اما سالها خاطره و عشق، حسم به تهران مثل حسم به مادربزرگ است. پير و فرتوت و دستاني خشک و قاچ قاچ شده که وقتي دستش را دستت مي‌گيري و لبش را بر صورت احساس مي‌کني تک تک چاکهاي پوستش را مي‌تواني با پوستت احساس کني. اما مانند هر مادربزرگي عاشقانه دوستش داري. 
پي نوشت: اين پست حال و هواي دوم اسفند، روز بازگشتمان به ايران است. قريب 50 روز طول کشيد تا نوشته شود. اميدوارم مشغله اجازه بدهد از اين به بعد مرتب بنويسم

1 comment: