Thursday, June 18, 2009

انتخابات در غربت

حال و روز خوشي ندارم، خيال داشتم ديگر در اين وبلاگ ننويسم، نتيجه‌ي احساس نيمه‌ي اول يک هفته‌ي گذشته بود. آنچه بر من در شنبه و يکشنبه پيش گذشت، نوشتني نيست. مشکلم اين نبود که موسوي پيروز انتخابات نشده يا احمدي‌نژاد شده، اتفاقا تماسم با يکي از دوستان که تحليلش اين بود که نتيجه‌ي انتخابات نشان از رفتار غیرخطی مردم است، بسيار آرامم کرد. همانروزها هم در فيس بوک نوشتم "به خاطر احترام به انسان، آزادي، شرف و دموکراسي ترجيح ميدهم فکر کنم نتيجه انتخابات واقعي است" که البته مورد خشم خوانندگانش قرار گرفت. حال بد من از آنجا نشات مي‌گرفت که ايمان داشتم اين نتيجه ساختگي است و با اين نتيجه به شعورم توهين شده بود. بعد آرام آرام از اين شوک فاصله گرفتم، عادت کردم، سعي کردم از بيرون به موضوع نگاه کنم. پرسشهاي بيشماري در ذهنم شکل گرفت. پرسشهايي که براي خيلي از آنها حتي نمي‌توانم پاسخي حدس بزنم، اينگونه شد که هنوز هم من مانده‌ام و پرسشهاي بدون پاسخي که نمي‌دانم عمرم قد مي‌دهد که مهر از رازشان برداشته شود؟ يا نه. نمي‌دانم پيروزي موسوي چه زياني براي حکومت ايران داشت؟ نمي‌دانم چرا به اين روشني و وضوح، نتيجه‌ي انتخابات را دستکاري کردند؟ آيا اعلان نتايج نزديکتر (چه يک مرحله‌اي و چه دو مرحله‌اي به نفع احمدي‌نژاد) پايان آرام‌تري نداشت؟ نمي‌دانم چرا کانديداهاي بازنده به دنبال اثبات تخلف انتخاباتي قبل از انتخابات و حين راي‌گيري مي‌گردند و هيچکس نمي‌گويد پادشاه لخته؟ تلاش مردم سبز را (که خودم را نيز جزو آنان مي‌دانم) براي اندکي آزادي، ذره‌اي دموکراسي و قطره‌اي احترام، تحسين مي‌کنم اما چرا کساني که در صورت پيروزي اين فرآيند مردمي بسيار بيش از اين مردم نصيبشان خواهد شد حضور ندارند؟ و ده‌ها نمي‌دانم ديگر.

به اميد فردايي سربلند براي ايران
محمد
پي‌نوشتها:
1-برخورد دوستانم در ايران با اين اتفاق مهم تاريخ معاصر دو گونه‌ي کاملا متفاوت است، گروهي که به تعبيري در دسته سني مثبت سن من قرار دارند چنان با آرامش صحبت مي‌کنند و از بي تجربگي بنده به خاطر حرص و جوش خوردن بيجا ياد مي‌کنند که انگار نه انگار اتفاقي افتاده است. اما دوستاني که در دسته سني منهاي سن من قرار مي‌گيرند، تنم را مي‌لرزانند و به وحشتم مي‌اندازند و در عين حال احساس غروري را در من شلعه‌ور مي‌کنند و من مي‌مانم و گنگي فراوان و گيجي بيشتر که آنجا چه خبر است؟
2- به نظرم مي‌رسد پدران و مادرانمان با پشت‌سر گذاشتن انقلاب 57 به آنچه اينروزها در ايران مي‌گذرد به مثابه يک بازي دست‌گرمي و يک اعتراض سياسي آماتوري نگاه مي‌کنند ولي براي نسلي که تصورش از انقلاب 57 محدود به تصوير سيما است امروز بزرگترين آزمون تاريخ معاصر است و نتيجه‌اش مي‌تواند يک حماسه باشد.

1 comment: